احمد محمود سال ۱۳۷۱ بر آن شد تا گزیدهای از داستانهای کوتاهش را گردآوری و چاپ کند، نتیجه تجربههایش در نوشتن، از میان «داستانهایی که بین سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۵۲ در مطبوعات، منتخبات و یا مجموعه داستانها چاپ شده است»، و به پیروی از الگوی ذهنیاش بیستوسه داستان از حدود پنجاه، شصت داستان کوتاهی را که نوشته ردیف میکند؛ از مسافر تا تبخال
خاله گل آمد و مرا برد خانه خودشان. غروب بود. هوا خاکستری بود. شوهرخاله گل بغلم کرد. به موهام دست کشید و بعد، پیشانیام را و گونههام را بوسید. با سبیل شوهر خاله گل بازی کردم که مثل پشمک نرم بود، اما مثل پشمک سفید نبود.
شهر کوچک ما یکی از داستانهای موفق احمد محمود نویسندهی اهل اهواز است که در مجموعه داستان غریبهها و پسرک بومی به چاپ رسیده است. راوی این داستان کودکی است که مشاهدات خود را بیان میکند. انتخاب چنین راوی موجب شده که نویسنده بتواند فاصله خود را از شخصیتها حفظ کند. افکار و احساسات کودک کمتر دخالت و نقشی در جریان داستان دارد. او تنها راوی اتفاقاتی است که آنها را در داستان به تصویر میکشد.
ازولایت خراسان شهر سبزوار روستای دولت آباد همراه و هم نشین با محمود دولت آبادی که حرکت می کنی روی به سمت جنوب غرب به خوزستان و اهواز در کناره رود کارون جنب خانه ای قدیمی در حاشیه رود می رسی می ایستی نشانه ها را می پرسی آره همین جاست خانه احمد محمود نویسنده جنوبی گویی از میانه یک سیب سرخ عبور کرده ای این همه راه را ، این دو برادر خراسانی و خوزستانی چقدر شبیه هم هستند در قلم و آرزو و رنج و دورافتاده گان را کی کنند یاد !
خیلی ها «مدار صفر درجه» را کتاب بهتری می دانند، اما پس از گذشت سال ها خاطره خواندن کتاب «همسایه ها» برای اولین بار، همچنان برایم لذتبخش است. خاطره خوبی که از مطالعه کتاب های احمد محمود داشتم، سبب شد تا از این گفت و گو درباره «احمد محمود» حس خوشایندی داشته باشم، اما پس از اندکی، نگرانی نیز بر من مستولی شد.
بستر زندگي در رمان زمین سوخته،فقيرترين محله هاي اهواز است. در اين محله ها،آدم ها همچون ماهي هاي بي دفاع در جويبار پر تلاطم زندگي شنا مي كنند و بالاخره با ديناميت و باروت صيد مي شوند. در جامعه رمان واقع گرايانه زمين سوخته،مردم-كه اغلب آدم هاي كوچه و بازارند-جنگ را پذيرفته اند و در روزهاي سخت،پناهگاه همديگرند
آنچه می خوانید بریده ای از نامه ای منتشر نشده از احمد محمود، جدای بخشهایی که به وضع سلامت خود اشاره دارد، تلخ ترین بخش جایی است که به ماجرای جایزه بیست سال داستان نویسسی در ایران اشاره دارد، جایزه ای که قرار بود به او داده شود و پیرمرد با آن بیماری به سالن بردند اما در آخرین دقایق به واسطه فشارهایی که از نقطه نامعلومی وارد شد، نام او را حذف کردند.
آثار احمد محمود، نویسنده مطرح از همان اواخر دهه سی كه او نوشتن آغاز كرد، نقدونظراتِ بسیاری را برانگیخت و تا هنوز هم جزوِ پرشمارترین و پرمخاطبترین رمانهای ایرانی است. محمود در سال ٣٨ با مجموعهداستانهای «مول» و بعدتر «دریا هنوز آرام است» و «بیهودگی» پا به عرصه نویسندگی گذاش
«از جمله مشکلاتی که همیشه داشتهام نوشتن زندگینامه خودم بوده است. شاید علتش این باشد که وقتی به سالهای پشت سرم نگاه میکنم میبینم چیزی برای گفتن ندارم. این است که درمیمانم. همچنان که حالا درماندهام.»
اگر آن ١٣ نفر برگه را امضا کرده بودند هیچکدام از این ماجراها پیش نمیآمد. چند هزار نفر بهصف شده بودند در ردیفهای صدنفره دانشکده افسری. میخواستند بروند خدمت سربازی. فرمانده روبهروشان فریاد میزد: «فقط به پنج صف نیاز داریم. قرعه میکشیم. بقیه میروند رد کارشان».
انتخابشدهها باید خودشان را معرفی میکردند و لباس نظام را تحویل میگرفتند. پانصد نفر. شش ماه در دانشکده درس میخواندند و درجه که میگرفتند یک سال در شهری، روستایی، جایی خدمت میکردند.
احمد محمود، با نام حقیقی احمد اعطا، دیری است که از میان ما رفته است؛ در 12 مهر ماه 1381 ما و دنیا را وا می گذارد و می رود: زندگی می گذرد و هر کس سهمی از عمر دارد و تا آن جا که از دست برآید باید چنان زندگی کرد که تلخ نباشد و برای دیگران هم تلخی نیاورد که زندگی همه اش شوخی است.
آثار «احمدمحمود» اما، با چنين نگاهي قابل ارزيابياند. او نويسنده خلاقي بود که همواره به کشف افقهاي تازه ميانديشيد. ازهمين رو، ميتوان در آثارش، تجربههاي تازهاي را- چه در«مفهوم» و چه در«ساخت» و«تکنيک» و البته «زبان»- ديد.