این روزها این عبارت را روی جلد کتابها زیاد میبینیم: «از پرفروشهای نیویورکتایمز!» عبارتی پرطمطراق که قصدش این است شما را به سمت خود بخواند، وادارتان کند به انتخاب کتاب، و قاعدتا بعد از انتخاب و پولدادن بابت آن، ناگزیرید وقت بگذارید و آن را بخوانید
وقتی آدمهای کتابخوان میبینند کس دیگری میخواهد یکی از کتابهایی که تأثیر زیادی روی آنها گذاشته را شروع کند، معمولاً با حالتی حسرتزده به او میگویند: «خوشبهحالت که برای باراول آن را میخوانی». بااینحال، چنین نیست که اگر دوباره سراغ کتابهای محبوبمان برویم، از خواندنشان لذتی نبریم
بنیامین مقالۀ حاضر را در اواخر سال 1931 مینویسد. در آن دوره، کموبیش دو سال است که از همسر خود «دورا» طلاق گرفته است و خانۀ سابق خود را ترک کرده تا به آپارتمانی جدید نقل مکان کند. دورتادورش را هزاران کتاب گرفته است. چه تصویری: دیالکتیسین ماخولیایی در میان جعبههای کتاب پرسه میزند و دیوانهوار هوای سودایی کتابها را نفس میکشد.
ما به درستی کتاب نمیخوانیم و کتابخوانی را به نحو گزیده و با دقت کافی به انجام نمیرسانیم. باید کتابها را به گونهٔ متفاوت بخوانیم و برای این کار، چارچوب راهنما و پیشروی خود را به شما پیشنهاد میکنم.
با کتابی که از آن متنفرید، معمولاً چه میکنید؟ میاندازیدش دور یا پرتش میکنید یکگوشهای یا اصلاً به فکر خریدش نمیافتید. اما کتاببازهای حرفهای از این کارها نمیکنند. آنها به استقبال کتابی میروند که از موضوعش متنفرند، طرحجلدی دارد که حالشان را بر هم میزند، و دستزدن به کاغذش برایشان چندشآور است
این روز ها تب نویسندگی در میان علاقهمندان به کتاب افزایش یافته است. سؤال اینجاست که چگونه میتوان داستانی خوب و جذاب نوشت. این مطلب را بخوانید تا جواب سؤال خود را بیابید.
میگویند در روزگار "اندیشهورز" مدرن بحثانگیزترین نکته آن است (که) پس چرا نمیاندیشیم؛ حال مگر اندیشیدن ارسطویی (منطقی) بدون کتاب و کتابخوانی ممکن است؟
کتابخواني بهترين لحظات روزگار نوجواني و جوانيمان را تشکيل ميداد. براي من، پيش از آن، کتابخانه مدرسه کوروش در کوچه سعدي! به اقتضاي سن و هيجاني که داشتيم کتابهاي پليسي- جنايي جفت و جور بازيهاي کوچه و خيابانمان بود.
امسال پوستر سیویکمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران مزین شده به شعار نامأنوس «نه به کتابنخواندن»؛ شاید این شعار هم مثل بسیاری چیزها در کشور برایمان نامانوس باشد، چراکه خوانش «نه به کتابخواندن» خیلی راحتتر از «نه به کتابنخواندن» است
همان طور که کتاب خواندن اهمیت دارد و می بایست بخشی از سبک زندگی دیجیتالی مردمان روزگار ما باشد، چگونه کتاب خواندن نیز مورد توجه فرهخیتگان و بزرگان علم و ادب بوده و هست.
تفاوت آدمها در تعامل با کتاب، از همان سالهای مدرسه معلوم میشود. بعضیها با وسواس از کتابهایشان مراقبت میکنند، در حالی که خیلیها بلایی نیست که سر کتابهایشان نیاورند. اما آدمهایی هستند که به معنی دقیق کلمه، به کتابخریدن معتادند. عشق زندگی آنها کتاب جمع کردن است و خانۀ ایدآل آنها خانهای است که ستونهایش زیر سنگینی کتاب خم شده باشد. «جنون کتاب» اثر جدیدی است که تاریخ این کتاببازان را دنبال کرده است.
داریوش فوروکس، نویسندهی کتاب «برندهی جنگ درونی»، یکی از ستونهای محبوب روزنامهی «هافینگتن پست» را مینویسد و در وبسایت شخصیاش هم ایدهها و روشهایی را برای مقابله با تعلل و بالا بردن بهرهوری شخصی مطرح میکند. یادداشتهای او از پرخوانندهترین ستونهای «هافینگتن پست» محسوب میشود. مطلب زیر یکی از همان یادداشتهاست.
چرا باید بهسراغ نوشتهها و نویسندگان معاصر رفت؟ ویرجینیا وولف که در مقام منتقد، بیشترِ کتابها را به باد انتقاد سخت خود میگرفت، معتقد است یکی از لذتهای خواندنِ داستانهای تازه این است که شما را مجبور میکند «قضاوت» خود را محک بزنید. خوبیِ اینچنین نوشتههایی این است که کسی دربارۀ آنها نظری نداده است. این شمایید که تشخیص میدهید این کتاب خوب است یا نه
این نوشته، بخشی از کتاب بایار است. او در این بخش توضیح میدهد چگونه دربارۀ کتابهایی حرف بزنید که اسمشان را شنیدهاید، اما هیچوقت ذرهای از آنها را نخواندهاید. او با مثالزدنِ شخصیت یک کتابدار در رمانی از موزیل، بحث خود را ادامه میدهد و میگوید: وقتی میتوان دیدگاهی کلی دربارۀ کتابها داشت، خواندن کتاب خاصی فقط اتلاف وقت است.
آناتول فرانس زمانی گفته بود: «کتاب، افیون غرب است» (به تقلید از جمله مشهور مارکس). صرفنظر از اینکه افیون خوب است یا بد، تیراژ کتاب در ایران و نسبتش با آمار جمعیت نشان میدهد که افیون ما ایرانیها هرچه باشد، کتاب نیست: