سلین در اول جولای 1961 دیده از جهان فروبست. او را در گورستان مودون به خاک سپردند. بر سنگ قبر او دو نام نوشته شده است: لویی فردینان سلین، دکتر لویی فردینان دتوش. لویی فردینان دتوش اسم واقعیاش بود اما او نام مادربزرگش «سلین» را به عنوان نام مستعار برمیگزیند
زولا هرگز درباره زولا نمینویسد؛ بلکه به موضوعات مهمتری میپردازد؛ مانند بازارهای بورس، معادن زغالسنگ، فروشگاههای بزرگ و وقایعی مانند 1870 در فرانسه و مواردی مشابه. به نظر زولا این موضوعات از نوشتن درباره خود اهمیت بیشتری دارد؛ زیرا میتوان با «فاصله» به آنها نگریست.
سارتر قبل از مرگش به تاریخ پیوسته بود، در ده سال آخر عمرش هر چقدر کمتر مینوشت شهرتش بیشتر میشد، این به موقعیت نمادین او برمیگشت. «نماد» او بیشتر بیانگر دیدگاه سیاسی و فلسفیاش بود و این ورای آثار ادبیاش قرار میگرفت.
نئورئالیسم اگرچه بیشتر سبکی از سینمای بعد از جنگ جهانی دوم و ظهور کارگردانان بزرگی همچون دسیکا، روسلینی و... را به ذهن میآورد اما زمینههای آن متأثر از رئالیسم ادبی نیز است. این هر دو واقعیتهای عینی و زندگی روزمره مردم عادی را نمایان میساختند. بااینحال، آنچه ظهور نئورئالیسم را به پدیدهای قابلتأمل بدل میسازد، شرایط شکلگیری آن است
«خوشا به سعادت دورانهایی که آسمان پرستاره نقشه تمام راههای ممکن است! خوشا به سعادت دورانهایی که راههایش با نور ستارگان شروع میشود! جهان پهناور است اما چون خانه میماند». جملات لوکاچ اشاره به گذشته دارد؛ به دورانهایی که زمین و آسمان، سوژه و ابژه در هماهنگی کامل و در یک همبودی به سر میبرند تا بدان اندازه که انسان در جهان پهناور حس بیخانمانی نمیکند
موديانو در يكي از آخرين داستانهايش مينويسد: «تا مدتها باور داشتم كه نميتوان با آدمهاي تازه آشنا شد مگر در خيابانها».1 نوشتههاي پاتريك موديانو محصول پرسهزدن در خيابانهاي شهر است، نوشتههاي مارگريت دوراس نيز چنين است، اما دوراس برخلاف موديانو با پرسهزدن خود را از پا درنميآورد.
در آغاز ورود به قرن بيستم چنين تصور ميشد كه پايان ناتوراليسم فرارسيده باشد، بهخصوص آنكه پرچمدار در آغاز قرن بيستم (1902) بر اثر خفگي ناشي از گاز مونوكسيدكربن مرده بود.* اما اين ظاهر ماجرا بود زيرا به فاصلهاي نهچندان زياد از مرگ زولا، ناتوراليسم دگربار با همان سبكوسياق زولايي ولي اينبار به وسيله جان اشتاينبك احيا ميشود
شعر اگرچه به حيات خود ادامه ميدهد، اما موقعيت هژمونيك خويش را نسبت به دهههاي گذشته از دست داده است. اين مسئله با حالوهواي سياستزداييشده در دهههاي گذشته و همينطور ضدِ سياست غالب بر جهان كنوني بيارتباط نيست. هنگامي كه آدورنو ميگويد، پس از آشويتس سرودن شعر جنايت است
بالزاك از ميان علوم به علم شيمي علاقه بيشتري داشت. از نظرش شيمي علمي زنده و ارگانيك است. علم تركيب مواد با يكديگر، حلشدنشان در هم و بهوجودآمدن تركيبات متنوع است. به نظر بالزاك اجتماع و شهر چيزي از جنس شيمي است.* شهر بهمثابه حلاّلي قوي و برنده همچون مادهاي ارگانيك آدمها را بهسوي خود ميكشاند،