در ساخت روایی قصههای پندآموز مثل «بوستان و گلستان سعدی» برای صورتبخشیدن به توالی رویدادها، فرمول بسیار سادهای دیده میشود که بیشتر وابسته به انتقال یک پیام اخلاقی و غافلگیرکننده است. شکلگیری حقیقت در اینگونه روایتها ممکن است تا مرز یک اعجاز غیرقابلباور پیش برود
هومن سیدی کارگردانی جسور و هوشمند است. او در چهار فیلمی که پیش از آخرین اثرش ساخته (آفریقا، سیزده، اعترافات ذهن خطرناک من، خشم و هیاهو)، به تجربیات نو و درخور توجهی در زمینه فرم دست زده است؛ البته هرگز به محتوا بیاعتنا نبوده و حرف برای گفتن نیز داشته. بر حسب غلبهی چگالیِ فرم و لحن انتزاعی بر قصهگویی یا بالعکس، فیلمهای او هر بار طیف متفاوتی از تماشاگران را به خود جلب کردهاند
یکی از بهترین فیلمهای جشنواره است و بهترین فیلم کارنامه هومن سیدی. مصداق ها فراوانند. سیدی بعد از تجربه های ساختاری متفاوت – به خصوص فرم بصری و طراحی میزانسن- فیلم هایی مثل اعترافات ذهن خطرناک من و خشم و هیاهو حالا در فیلم جدیدش فضای بصری را به طور کامل با فضاسازی داستان و علت و معلول روایت منطبق کرده و دیگر فیلمبرداری کارش، جلوه گرانه و خودنمایانه نیست، بلکه کاملا در راستای داستانگویی از آن استفاده ای هویتمند شده است.
آغاز فیلم، مانند ابد و یک روز وشاید بهتر از آن یک راست و بدون مقدمه می رود سراغ فاجعه. اما ظاهرا نمی دانیم از همان پنجره اتاقک تنگ و تار مصاحبه گر سفارتخانه یک کشور خارجی قابل دیدن هست یا نیست و تا سرانجام با پایان روایت پی می بریم که فاجعه به ثمر رسیده است و همان اتاقک راهی برای گریز از آسیب خشم وهیاهوی باختن یک بازی عاشقانه است.
خشم هیاهو ساخته هومن سیدی تاکیدی بر این نکته که همچنان و لابد برای همیشه، فیلمنامه مهمترین معضل سینمای ما هست و خواهد بود. چه در فیلمهای عامه پسند این سینما و چه در فیلمهای متفاوت جدی اش. بنابراین از فیلم حسین فرحبخش بگیر تا فیلم رضا درمیشیان و هومن سیدی و... این مشکل مهمترین چیزی ست که توی ذوق می زند. پس نباید تعجب کرد اگر یک فیلم با فیلمنامه محکم همانند ابد و یک روز می آید و نظرها جلب می کند و احتمالا جوایز را هم درو.
اعترافات ذهن خطرناک من فیلمی است بلند پروازانه (یا به قول برخی جاهطلبانه) از فیلمسازی که باوجود کارنامه نهچندان بزرگش چهرهای مستعد نشان داده است...اما این همه ماجرا نیست....