سلین در اول جولای 1961 دیده از جهان فروبست. او را در گورستان مودون به خاک سپردند. بر سنگ قبر او دو نام نوشته شده است: لویی فردینان سلین، دکتر لویی فردینان دتوش. لویی فردینان دتوش اسم واقعیاش بود اما او نام مادربزرگش «سلین» را به عنوان نام مستعار برمیگزیند
«گفتگوهایی با پروفسور ایگرگ» با ترجمه مترجم کارکشته، افتخار نبوی نژاد یکی از کتاب های کوچک اما مهم این نویسنده است که برای اولین بار به سال 1955 منتشر شد. کتابی که برخی آن را رمان می دانند، برخی متنی روایی و برخی یک اثر جَدَلی.
پدر سلین کارمند بیمه بود. خود او پزشکی خواند و تا آخر عمر پزشک ماند. او در ۱۹۳۲ اولین رمانش "سفر به انتهای شب" را منتشر کرد و بسیار مورد تحسین جامعه ادبی قرار گرفت. اما قرار نبود سلین همچنان مورد ستایش باقی بماند. همه این ستایشها پیش از این بود که کسی نوشتههای او را بخواند؛ نوشتههایی که ضد یهود بودن او را نشان میداد و احتمال اینکه او طرف آلمانهاست.
«ایهاب حسن» در آغاز مقاله «ساد؛ زندان آگاهی»۱ می نویسد؛ «این ویژگی برخی از نویسنده هاست که تاریکی نهفته در رویاهایمان را پیش چشم گذارند و بدین سان دست به پیشگویی تاریخی بزنند. اینها همواره نویسندگانی نیستند که در نظر ما بالاترین ارج و احترام را دارند
این آخرین مصاحبهایست که با سلین انجام شده، نویسندهای فاشیست، متفرعن، گَنده دماغ، اما در عین حال دارای سبکی مفتون کننده و نثری غبطه برانگیز، که کتابی دیوانهکننده چون «سفر به انتهای شب» را نوشته و انبوهی شاهکار دیگر، نویسندهای که کار ضعیف در کارنامه اش نمی توان دید، چرا که همواره در اوج پریده. روایت است که سلین در اواخر عمر در مرز دیوانگی سیر کرده، اما در این گفتگو که از جمله آخرین گفتگوهای اوست که نه تنها نشانی از دیوانگی نیست
سلین میگوید چیزها در آب خودبهخود شکسته و خمیده به نظر میآیند. حال اگر ترکهای دستت باشد و بخواهی آن را در آب درست و صاف، همانطور که هست، نشان بدهی باید خمش کنی، حتی بشکنیاش و بعد آن را در آب فرو کنی تا اینبار نه دیگر شکسته و خمیده، بلکه همانطور که هست دیده شود.