اشتراک گذاری
بخش پایانی عاشورا به روایت شاعران معاصر را به شاعران نسل اخیر اختصاص دادیم، شاعرانی که در سالهای پیروزی انقلاب دوران کودکی و نوجوانی خود را طی کردند و در نوع نگاه آنها به حماسه عاشورا تفاوتهایی با نسل های پیشین احساس میشود که مجالی فراخ را برای بررسی میطلبد. افشین علاء، حمید شکارسری، سید علی میر افضلی و ظهر توکلی شاعرانی هستند که اشعاری عاشورایی از آنها را در ادامه میخوانید.
***
شعر عاشورایی (4):
چارده قرن آبرو
1

افشين علاء
پيش چشمم تو را سر بريدند
دستهايم ولي بيرمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاري
قل اعوذ برب الفلق بود
گفتي «آيا كسي يار من نيست؟»
قفل بر دست و دندان من بود
لحظهاي تب امانم نميداد
بيتو آن خيمه زندان من بود
كاش ميشد كه من هم بيايم
در سپاهت علمدار باشم
كاش تقديرم از من نميخواست
تا كه در خيمه بيمار باشم
ماندم و در غروبي نفسگير
روي آن نيزه ديدم سرت را
ماندم و از زمين جمع كردم
پارههاي تنِ اكبرت را
ماندم و تا ابد دادم از كف
طاقت و تاب بعد از ابوالفضل
ماندم و ماند كابوس يك عمر
خوردن آب بعد از ابوالفضل
ماندم و بغض سنگين زينب
تا ابد حلقه زد بر گلويم
ماندم و ديدم افتاده بر خاك
قاسم آن يادگار عمويم
گفتم اي كاش كابوس باشد
گفتم اين صحنه شايد خياليست
يادم از طفل شش ماه آمد
يادم آمد كه گهواره خاليست
پيش چشمم تو را سر بريدند
دستهايم ولي بيرمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاري
قل اعوذ برب الفلق بود…
2

حميدرضا شکارسري
ناگهان تیر خود را شکست و به زانو درآمد
پیش لبخند اصغر
حرمله گریه سر داد…
ناگهان شمر فریاد زد:
نه
نمیبرم این شط خون فصیح خدا را…
ناگهان ملک ری سوخت
از سکه افتاد
ابن سعد انتخابی دگر کرد…
ناگهان خولی از کوره یک ماه آورد
شست و بوسید
نالهاش کوفه را درنوردید…
ناگهان لشکری حر
موج برداشت
کربلا بیدریغ از فرات آب نوشید…
ناگهان صحنه را جامۀ سرخ پر کرد
جامۀ پاره پاره، دریده
تعزیه
نیمهکاره
رها شد…

3
سيدعلي ميرافضلي
ظهر ديگر روز
آن عَلَمهاي رشيد
از شانهها افتاد
خيمهها را
باد آتش زد
گيسوان گريهها پرشيد
چشمهايم سوخت
در گلويم
واژهها در هم گره خوردند
هقهقي کردند و
پژمردند
آنطرفتر
رود تابستاني اندوه
جاري بود
من کنار زخمهاي منتظر ماندم
رودهاي بينواي خشک!
زخمهاي انتظار ما
چارده قرن آبرو دارند
4

زهير توکلي
1
رفتيم به ناكجا، به جايي كه تو راست
گفتيم تو را به هر بهايي كه تو راست
خفتيم چو برگ سبز بر آب روان
اميد به خاك كربلايي كه تو راست
2
سقا شدن و به تشنگان جان دادن
بیدست، شدن مشک به دندان دادن
ساقی شدن و دست به مستان دادن…
هیهات که شرح عشق نتوان دادن
3
آن مرد که تن نداد و باری نکشید
سر داد و ز خیل جور خواری نکشید
او بود و برادری، که تا دستی داشت
در راه وفا دست ز یاری نکشید
4
شیرینی لحظههای فرهادیِ من
ای از قبَلِ خون تو آزادیِ من
دنیاست حسینیه و اندوه حسین
آمیخته با گریة نوزادیِ من
5
خورشیدی و من شاهد نو زادنِ تو
برخاستنِ تو عین افتادنِ تو
بر خاک تو خون تازه بر رخ داری
جاوید شده لحظة جان دادنِ تو
6
ای کشتة بامداد، حرّ بن حسین!
مادر نامت نهاد حرّ بن حسین
خود ابن یزید نام دیروزی توست
صبح تو به خیر باد حرّ بن حسین
1 دیدگاه
حميدرضا شكارسري
عكس چاپ شده كنار شعر و نام آقاي ميرافضلي متعلق به ايشان نيست . صاحب اين عكس بنده ي كمترين …
…………………………………………………
ممنون جناب شکار سری، آن را اصلاح کردیم.
مد و مه