رفتن به محتوا رفتن به فوتر

داستان کوتاه ایرانی: «چتر و گربه و دیوار باریک» از رضا قاسمی

3 نظر

  • عباس
    ارسال شده 30 دسامبر 2012 در 10:16 ق.ظ

    داستان خاطره وار خوبی و زیبایی بود.

  • ماندانا
    ارسال شده 14 جولای 2013 در 2:41 ب.ظ

    داستانی از جنس زندگی … ممنون

  • م.ن
    ارسال شده 12 آگوست 2014 در 5:19 ب.ظ

    بادرود:
    نثر و لحن داستان ، ادغامی از نثر گزارشی و ادبی و انشایی است. که گاهی با جملات قصار یا ادبی توام است ، که البته ایرادی هم ندارد که گاهی هم زیباست. مثل :
    – حفره ای در درونم دهان گشود
    – چتری باشد برای لکنت حضورم
    -ترس از مکان هنگامی لگام می گسلد که ترا ببرند.
    اما چیزی که در داستان آزار دهنده است. این که داستان و روایت و خاطره در هم ریخته شده اند. آن هم بدون تمهیدات داستانی درست. مثلاً:
    – پدری که توده ای یک دفعه عکس خمینی را در اتاقش می زند و یک شبه اخلاقش عوض می شود..یا علاقمند می شود که پسرش لباس روحانیت بپوشد یا پزشگ شود…
    – نویسنده با گفتن « تا آن شب شوم زمستانی ..» یک بار دیگر تکه ی دیگری را بدون تمهید به داستان می چسباند. جریان گربه ها…
    -با گفتن « یادم امد …» یک دفعه می رود به کتاب خاطرات پدر و…باز تکه ی دیگری را به آدم آویزان می کند.
    جدا از ابرای همین نویسنده می تواند تا مدت ها از این اضافات را بچسباند به داستان . کاری که نویسندگان رمان ها یا داستان های بلند ابکی انجام می دهند.
    ایراد دیگری که بنظر من در این داستان موج می زند ،اضافه گویی های غیر داستانی یا نتیجه گیری هایی است که نویسنده می کند . مثل : علت « نوشتن و..» که آن را در انتهای داستان می آورد که علیرغم جالب بودن ربط زیادی با داستان ندارد.
    از اقای قاسمی اثر خوب « ارکستر شبانه …» را خوانده بودم و خیلی لذت برده بودم ،و خیلی با این داستان تفاوت داشت. بدرود.م.ن

ارسال نظر

0.0/5